ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
حلما جونحلما جون، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

دختران بابایی

دخترایی دارم شاه نداره.....

ریحانه جونم

سلام عشقم امروز دهم ماه مبارک رمضان هست من و مامانی روزه هستیم عزیزم بخاطر تشکر از نعمت های خدای مهربون مخصوصا نعمت سلامتی ما این ماه رو روزه می گیریم یعنی از صبح تا شب نه چیزی میخوریم نه کار بدی ( غیبت، دروغ و...) انجام می دیم. دخترم کم کم داری 2 ساله میشی و باید شیر مادر  رو ترک کنی تو دیگه با غذا سیر می شی و نیازی به شیر مامانی نداری. الانم کم کم سعی می کنیم روزا کم شیر بخوری تا یواش یواش بتونی شیر رو ترک کنی و بهت فشار نیاد. عاشقتم عزیز دل بابا.
5 خرداد 1397

عزیزم

سلام عزیزم ببخش چن روزی ماموریت بودم  نت نداشتم، نتونستم برات بنویسم. دخترم ماشالا روز به روز داری بزرگتر می شی تا الان 16 دندون در آوردی. دیروز رفته بودیم پارک کلی سرسره بازی و تاب بازی کردی و خیلی بهت خوش گذشت. ایشالا همیشه سالم باشی.
22 ارديبهشت 1397

بدون عنوان

دخترم ، عزیزترینم با تو بودن احساس قشنگی در من بوجود می‌آورد که به هیچ عنوان قادر به توصیفش نیستم. شنیدن صدای دلنشینت گرمایی را در وجودم بیدار می‌کند که هرچه درد و غم هست را از من دور می‌‌کند. دیدن چشمان زیبا، شیطون و مهربانت در من شور زندگی بوجود می‌آورد. دستان کوچک و کودکانه‌ات وقتی که به دور گردنم حلقه می‌زنند مرا با خود به دنیایی می برند که هیچ چیز را با آن معاوضه نخواهم کرد. حرف زدن و درددل کردن با تو آرامشی دارد که همه‌ی چیزهای دیگر را از یادم می‌برد. عزیزترینم، از صمیم قلبم دوستت دارم و بهترینها را برایت آرزومندم.
8 ارديبهشت 1397

بدون عنوان

ریحانه جانم سلام الان که این متن رو  برات می نویسم نزدیک به یک سال و نه ماه از تولدت میگذره و الان ماشالا بزرگ شدی و برا خودت خانمی شدی. دخترم با آمدنت گرما و لذت خاصی به زندگی من و مامانت بخشیدی و زندگیمونو شیرین کردی. یادم نمی رود اولین دفعه ای که حرف زدی و اولین کلمه ای که گفتی "بابا" بود و من کلی ذوق کردم. الان دیگه خیلی از کلمات مثل ماما، دادا، آب، پا، مو، چشم، ده، در در ، چی شد و... رو میگی. عزیزم الان وقتی بهت میگم بابا رو چند تا دوست داری؟ میگی ده تا  و من کلی کیف می کنم. دوست دارم دخترم. خدا حفظت کنه.
8 ارديبهشت 1397