ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
حلما جونحلما جون، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

دختران بابایی

دخترایی دارم شاه نداره.....

سال 1399 مبارک

سلام به ریحانه جون و دوستان مجازیش. پیشاپیش سال نو به همگی مبارک.سال 98 سال سختی بود برا هموطن هامون. با سیل های ویرانگر شروع شد پراید15 میلیونی  70 میلیون شد تو کیک و کلوچه ها قرص های مشکوک یافت شد.قیمت بنزین 3 برابر شد سردار سلیمانی که دخترم اونو خیلی دوست داشت شهید شد و تو تشییع جنازه ش چندین نفر فوت کردن. یه هواپیما خودی به اشتباه هدف قرار گرفت و 270 نفر فوت شدن و آخرش هم ویروس کرونا اومد و تا الان 1000 نفر از مردم عزیز ایران فوت شدن و ریحانه جون هم الان بیش از 3 هفته هست خونه نشین شده. ایشالا زودتر این ویروس نابود بشه. در کنار همه بدیهای سال98 یه سری خوبی هم داشت مثلا اینکه خدارو شکر همه مون سالم بودیم امسال تونستیم خونه بخریم و از...
28 اسفند 1398

ویروس کرونا

سلام دختر نازم این روزا یه ویروس منحوس و ناخوانده اومده کشورمون و خیلی ها رو مریض کرده و تعداد زیادی هم فوت کردن. قبلا همیشه باهم آخر هفته ها میرفتیم پارک و گردش می کردیم اما الان دیگه بخاطر ویروس نمیتونیم بیرون بریم. آخر هفته ها همش میگی بریم پارک ولی من شرمندت میشم. قرار بود امروز مامانی بره سونو و ببینیم آبجی داری یا داداش ولی دکترا از ترس کرونا نمیان بیمارستان و فعلا سونو کنسل شده. این روزا فقط تو خونه ای و پویا نگاه میکنی. ایشالا زودتر این ویروسه نابود بشه که راحت بتونیم بریم بیرون. خدایا شکرت بابت سلامتی و امنیت.ضمنا نوشتن حروف آ ب پ و ن رو هم یاد گرفتی. تا چن روز پیش بعضی کلمه ها رو اشتباه میگفتی که باهات کار کردم و الان درستشو ی...
11 اسفند 1398

سفر به محمودآباد

سلام ریحانه جونم دو هفته پیش سرماخوردگی گرفته بودی خیلی ابریزش بینی داشتی و سرفه می کردی برات شلغم و شیر گرفتم خوردی خداروشکر زود خوب شدی کلا 3-4 روز مریض بودی تو این چن روز اصلا خونه صفایی نداشت چون دیگه نمیتونستی بازی و شیطنت کنی. خداروشکر خوب شدی و دوباره به خونه صفا و روح دادی. منم هفته پیش رفتم شمال-محمودآباد. ولی نتونستم تو رو با خودم ببرم خیلی جات خالی بود از اونجا بهت زنگ میزدم وباهم صحبت می کردیم. دفعه قبلی که با هم رفتیم خیلی خوش گذشته بود. ایشالا بازم قسمت شه باهم بریم اونجا. با اینکه نزدیک زمستونه اما اونجا هواش واقعا عالی بود و درختها پر از نارنج بودن. دوست دارم دختر نازم. بوس بوس فردا هم عازم اهواز هستم و دارم میرم ماموری...
24 آذر 1398

مسافرت های آخر تابستان

سلام دختر نازم، سلام ریحانه بهشتی من این ماه زیاد سفر رفتیم اولش رفتیم بیرجند پیش بابابزرگ و مامان بزرگ ها و عمه و عمو و دایی ها. دو هفته اونجا بودیم کلی برا خودت بازی کردی و خوش گذروندی که البته سفرمون مصادف شده بود با ایام محرم و عزاداری امام حسین (ع). عزیزم امام سوم ما رو تو این ماه شهیدش کردن. بعد دو هفته رفتیم تهران و بلافاصله من رفتم دریا ماموریت. دختر گلم بعد از ده روز که ماموریت بودم رفتیم مشهد مقدس زیارت امام هشتم امام رضا(ع). اونجا تو هتل چهار ستاره اترک بودیم خیلی نزدیک حرم بود خیلی هتل شیکی بود غذاهاش هر سه وعده بصورت بوفه و سلف سرویس بود انواع و اقسام غذاها و سالادها و نوشیدنی ها و میوه ها بود. چند دفعه رفتیم حرم زیارت. خیلی ...
8 مهر 1398

تولدت مبارک دخترم

ریحانه جونم زیبا روی من سه سال از بهار عمرت را پشت سر گذاشتی دخترم دنیا رو با همه تلخ و شیرینیش دیده ای. نه تلخیش ماندگار است و نه شیرینیش. پس توکل و صبر را فراموش نکن. تو بهترین هدیه الهی برای من بودی و هستی اگر نبودی من اینقدر خوشبخت نبودم ممنونم از بودنت عزیز دلم بمان برای همیشه. نمی دانم چگونه خدارو شکر کنم بخاطر بودنت. زبانم از توان شکر چنین نعمت بزرگی عاجز است. تو را چون جان شیرین دوست دارم... دختر گلم تولدت مبارک جانان من بقیه عکس ها در پست بعدی... ...
19 مرداد 1398

3 سالگی ریحانه جون

سلام به ریحانه جونم و همه دوستان گلش. عزیزم 3 سالگیت داره تموم میشه و داری وارد 4 سال میشی ماشالا خیلی بزرگ و شیرین هستی دخترم تو دلخوشی و امید زندگیمون هستی. تا حالا کلی دوست در فضای حقیقی پیدا کردی و عصرها میریم پارک باهاشون بازی می کنی. در فضای مجازی هم تا حالا 18 دنبال کننده داری و بالای 5000 نفر تا حالا از وبلاگت بازدید کردن. خودت هنوز از این وبلاگ خبر نداری و فعلا فقط بابایی خاطراتت رو می نویسه ایشالا خودت زودتر بزرگ بشی و خاطراتت رو اینجا بنویسی عاشقتم بابایی. راستی دخترم تا حالا 3 سوره از قران، الفبای فارسی و انگلیسی و اعداد فارسی و انگلیسی رو تا حدود 50 و کلی چیزای دیگه رو حفظ کردی. این قاب به تاریخ پیوست و ایشالا با ورودت ب...
16 مرداد 1398